ویاناویانا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

نفس من ویانا

دردونه من

1392/9/10 23:04
نویسنده : مامان بابا
182 بازدید
اشتراک گذاری

دردونه ی مامانی.عزیز دلم این روزها اینقدر شیرین شده ای که دلم میخواد همش کنارت باشم.  خیلی وقت بود که میخواستم واست یادداشت بزارم  ولی نمیشد .دقیقا یک ماه پیش شما اولین مسافرتتونا رفتید خیلی میترسیدم که نا سازگاری کنی ولی خوشبختانه شما واقعا نشون دادید که چه خاااانمی هستید و کلی ما را شرمنده کردید..(قربون دختر فهمیده ی خودم برم) از بس بهمون خوش گذشت بابا سعیدت هفته بعدش میگفت بیا تا دوباره بریم کیش.. ویانای نازنینم با بودنت و حس قشنگی که بهمون دادی این بهترین و قشنگترین مسافرت من و بابا سعید بود... عروسکم باید یه لیستی از کارای جدیدت بذارم..

١.حدود یک ماه که میشینی..(از روز تاسوعای حسینی)

٢.میخوای چهار پا بشی ولی نمیتونی.. دور خودت میچرخی و با زحمت خودتا به ریشه های قالی میرسونی که بخوریشون.(بمیرم میدونم لثه هات اذیتت میکنه)

٣.موشی میکنی .دفعه اول فکر کردم سرما خوردی !!!١که تو اولین فرصت باید یه عکس ازت بگیرم.

٤.تو رورئکت میشینی و میخوای با زحمت خودتا تکون بدی..ای جانمممم

٥.خنده هی بلند میکنی و پشت سرش چنتا جیغ جانانه هم میزنی..

٦.غذاتا توف میکنی ولی بیشتر شبیه بازیه که فیلمشم گرفتم.. قربوووووووونت برم خوشمزه..

٧. بابا سعید به مناسبت شش ماهگیت یه تاب خوشکل واست خرید که وقتی میبینیش دست و پا میزنی که سوارش بشی..

٨. وقتی تو کالسکت نشستی واسه جلب توجه یا جیغ میزنی یا سرفه میکنی.. ووووواااای جیگرمی

٩.واکسن شش ماهگیتا زدی و شبش کلی تب کردی من و بابا تا صبح بالا سرت بودیم و پا شورت میکردیم..عزیزم امیدوارم هیچ وقت تب نکنی..

١٠.وزن شش ماهگیت ٩ کیلو و  قدت ٦٨ سانتیمتر.

و اینکه همه دوست دارم شما را یه جورایی فشار بدند(لهتون کنند)..با عرض معذرت از فسقلی خودم..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)